سازمانها
و شرکتهای زیادی قوانین بسیار سرسختانه ای برای مرخصی دادن دارند.تقریبا
فرد باید از هفت خوان رستم عبور کند تا در نهایت مرخصی خود را دریافت کند.
مثلا با چندین نفر مختلف باید هماهنگ کند و کارهای اضافه زیادی را انجام
دهد و یا اینکه تولیدش را بالاتر ببرد که جبران نبودنش را بکند و انواع
موانع دیگر که عموما سر راه فرد گذاشته میشود تا در نهایت با عبور از آنها
بتواند مرخصی خود را بگیرد.
و وقتی هم مرخصی خود را گرفت هنگام ترک محل کار مدیران ویا صاحبان کار احساس میکنند که دارند پولشان را هدر می دهند.
به
نظرمن سخت گیری زیاد روی مرخصی ،آسیب های جدی به روابط مدیریت و پرسنل
وارد می کند. اگر فرد هیچ دلیل قانع کننده ای هم نداشته باشد حداقل برای
مدیریت استرسها و فشارهای وارده و رها شدن از آنها مرخصی رفتن برایش ضروری
است.
اگر نمیتوانید به فرد مرخصی به موقعی را بدهید مشکل از سیستم کاری
شماست و این شمایید که باید سازمان و یا واحد تحت نظارتتان را طوری مدیریت و
برنامه ریزی کنید که نیازی نباشد با فشار بی دلیل به افراد برای مرخصی
نرفتن این کاستی ها را جبران کنید.
وقتی که فرد به مرخصی نیاز دارد و
شما اجازه مرخصی به موقع را به او نمی دهید در واقع بخش عمده ای از انرژی و
حواس فرد را از دست داده اید و بخش اندکی از او را نگه داشته اید. از طرفی
بی اهمیت بودن زندگی شخصی فرد برای سازمان را هم به او نشان داده اید.و
این اثرات مخربی را روی روابط شما با پرسنل خواهد گذاشت.
قطعا منظور من
مرخصی های نا منظم و خارج از حد نیست. اینگونه افراد معمولا تعداد اندکی
هستند که باید شناسایی و کمی کنترل شده باشند.اما اجازه بدید بقیه پرسنل با
آرامش و بدون دلهره و ترس و فشار نگاههای شما و منت، مرخصی خود را استفاده
کنند.
تاثیرگذاری و کارایی در تعادل نهفته است. تمرکز بیش از حد روی
تولید به تخریب سلامتی، استهلاک بیش از حد ماشین آلات و از بین رفتن روابط
منجر میشود.و مانند کار آدمی است که روزی سه چهار ساعت ورزش می کند تا ده
سال بیشتر عمر کند، غافل از اینکه همه آن سالها را صرف ورزش کرده است.
پرسنل
شما مشتری های شما هستند همانگونه که با مشتریان خود رفتار میکنید با
کارکنانتان رفتار کنید. چون واقعا آنها همین هم هستند و بهترین بخش وجود
خود، یعنی قلب و مغزشان را برای فروش و عرضه کالا گرو می گذارند.
همیشه طوری با کارکنانتان رفتار کنید که دلتان می خواهد آنها با مشتریان شما رفتار کنند.
شما می توانید دست یک نفر را بخرید اما نمی توانید قلبش را بخرید قلب او جایی است که اشتیاق و وفاداری در آن وجود دارد.
شما می توانید بازو و کول یک نفر را بخرید ولی مغزش را نه ، مغز او جایی است که خلاقیت و نبوغ او در آنجاست.
ارشیا دکامی
منبع:
http://www.dekami.com/?p=1379
دوشنبه 23 آذر 1394 ساعت 11:52