امروزه حضور در عرصه اقتصاد جهانى براى تولیدکنندگان و شرکتهاى تجارى با چالشهاى جدیدى مواجه است. وجود تعداد زیاد عرضهکنندگان و رقابت فشرده آنها و افزایش انتظارات مصرفکنندگان براى ارائه کیفیت بهتر و خدماترسانى سریعتر، فشارهاى زیادى را بر تولیدکنندگان وارد کرده؛ عواملى که شاید تا پیش از این وجود نداشتهاند.
در این شرایط شرکتهاى تجارى پى بردند که به تنهایى قادر به انجام همه امور نبوده و از سوى دیگر علاوه بر توجه به امور و منابع داخلى، نیاز به مدیریت و نظارت بر منابع و ارکان مرتبط خارج از شرکت نیز وجود دارد. علت این امر دستیابى به مزایاى رقابتى با هدف کسب سهم بیشتر از بازار است. بر این اساس فعالیتهایى مانند تهیه مواد، برنامهریزى براى تولید محصول، انباردارى، کنترل موجودى، توزیع، تحویل و خدمت به مشترى که قبلا در سطح شرکت انجام مىشد، به سطح زنجیره تامین انتقال یافته است. مساله اساسى در یک زنجیره تامین، مدیریت، کنترل و هماهنگى فعالیتها است. مدیریت زنجیره تامین این کار را به طریقى انجام مىدهد که مشتریان بتوانند محصولات را با کیفیت و خدمات قابل اطمینان، در اسرع وقت و با حداقل هزینه دریافت کنند. مدیریت زنجیره تامین از شاخههاى نوظهور مدیریت است که روز به روز در حال تکامل و پیشرفت بوده و به دنبال راههاى کاهش هرچه بیشترچرخه تولید محصول و ارائه خدمات مطلوب تا رسیدن به دست مشترى است. در دهه 90 مدیران صنایع متوجه شدند براى ادامه حضور در بازار تنها بهبود فرآیندهاى داخلى شرکت کافى نبوده بلکه عملکرد تامینکنندگان مواد اولیه و قطعات و همچنین توزیعکنندگان محصول، ارتباط نزدیکى با سیاستهاى توسعه بازار آنها دارد. با چنین نگرشى بود که رویکرد زنجیره تامین در تولید رقابتى مورد توجه قرار گرفت. مفهوم زنجیره ارزش در سال 1985 توسط مایکل پورتر مطرح شد. وى معتقد است، بهترین راه براى توصیف فعالیت هر شرکت، وصف آن بر حسب یک زنجیره ارزش است. بر این اساس تفاوت کل هزینه همه فعالیتهایى که شرکت براى تولید و عرضه یک محصول یا خدمت به مصرف مىرساند از مجموع درآمد، معادل ارزش ایجاد شده است. همه شرکتهایى که در یک صنعت بخصوص، مشغول فعالیت هستند داراى یک زنجیره ارزش مشابه هستند که در برگیرنده فعالیتهایى نظیر تهیه مواد اولیه، طراحى و ساخت محصول و ارائه خدمات به مشتریان است.