مدیریت اسلامی پیش از آنکه علم باشد، یک مکتب است ؛ از این رو وظیفه مکتب ، ارائه راه حلهایی است که با مفهوم عدالت خواهی سازگار باشد . اگر علم نیز خواهان خدمت به مکتب یا تعالی انسانها باشد ، باید با سیر مطالعاتی مکتبی که در یک سیر اکتشافی است بدین نتیجه رسید که جهان بینی حاکم بر کاربرد این «علم » در حیطه «تولید» ، یک جهان بینی الهی و نشات گرفته از وحی است .
لذا سیر مطالعاتی مکتبی پیرامون
مدیریت اسلامی یک سیر اکتشافی است . و باید از «روبنا» به طرف «زیربنا» باشد که با
روش مطالعه «علمی » که یک سیر تکوینی و از «زیربنا» به «روبنا» است، متفاوت است .
وجه تمایز
مدیریت اسلامی با اشکال دیگر مدیریت در این است که
در جوامع سرمایه داری (بورژوازی) و یا سوسیالیستی، اداره امور مردم در دست عده ای
از سردمداران حکومت است ; در حالی که در نظامهای الهی بویژه اسلامی وجه تمایز در
«اسلامی » بودن نظام مدیریتی و متکی و مبتنی بودن این نظام بر پایه اصول لا یتغیر
«وحی » می باشد
.
این مکتب
اکتشافی است نه تکوینی ؛ بدین معنا که هر لحظه باید مطلب تازه
ای از متن مکتب و از دریای زلال و عمیق معانی قرآن برداشت شود; لذا بدنبال نزول
قرآن ، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام تبیین کننده
این مفاهیم بوده اند;
پس هرگونه سیر تکوینی بر افکار الهی ممنوع است و مدیران باید
تابع و حافظ ارزشهای تبیین شده توسط رهبران حکومت اسلامی باشند; حکومتی که سیاست و
دیانت آن جدای از هم نیست و سیاست آن متکی و مبتنی بر فرامین الهی است .
وجه تمایز دیگر مدیریت اسلامی این است که مدیریت اسلامی همانگونه که قبلا متذکر شدیم مبتنی بر دو اصل تعالی و تولید است تعالی انسان و تولید کالا . این کالا زمانی ارزشمند است که در خدمت تعالی انسان باشد، ولی در مکاتب شرق و غرب اصول مدیریت مبتنی بر محور تولید است ; نه افزایش مکارم اخلاقی و اعتقادات .
پس نتیجه می گیریم که مدیریت اسلامی مبتنی بر حضور یک مکتب « الهی » یا « اسلامی » است و قبل از آنکه « سازمان » تشکیل داده شود، مکتب پایه گذاری می شود . تشویق ، محبت و احترام متقابل از ارکان این مدیریت به شمار می رود .