دانشمندی بعد از دریافت جایزه ی نوبل فیزیک ، به تور دور آلمان رفت. هر جا دعوت میشد، همان سخنرانی اش را درباره ی مکانیک جدید کوانتوم ایراد می کرد.
بعد از مدتی شوفر او سخنرانی او را از حفظ شده بود و یک روز به او گفت: "پروفسور، این که هر روز باید یک سخنرانی ارائه بدهی حتما خسته کننده است. نظرت چیست در مونیخ من سخنرانی کنم؟ تو می توانی ردیف جلو بنشینی و کلاه شوفری مرا بپوشی. این کار برای هر دوی ما تنوع هست."
پروفسور از این ایده خوشش آمد. بنابراین، آن روز عصر راننده سخنرانی طولانی یی راجع به مکانیک کوانتوم در برابر حضاری شناخته شده ارائه داد. در ادامه، یک استاد فیزیک بلند شد و سوالی کرد. راننده خودش را عقب کشید و گفت:" هرگز فکر نمیکردم کسی در شهر مدرنی مثل مونیخ چنین سوال ساده ای بپرسد! شوفر من جوابش را می دهد!"
به عقیده یکی از بهترین سرمایه گذاران جهان، دو نوع دانش وجود دارد.
دانش واقعی : آن را در افرادی می بینیم که زمان وتلاش فراوانی برای فهم یک موضوع صرف کرده اند.
دانش شوفری: دانش افرادی که یاد گرفته اند وانمود کنند بلدند.
کارشناسان واقعی واقف اند به مرزهای آن چه می دانند و آن چه نمی دانند.
اگر احساس کنند خارج از دایره توانایی شان قرار دارد، به سادگی سکوت میکنند یا می گویند:" من نمی دانم"
این جمله را هم بدون عذرخواهی و حتی با افتخار بیان می کنند.
از کسانی که دانش شوفری دارند هر جمله ای خواهیم شنید غیر از این.
برگرفته از کتاب "هنر شفاف اندیشیدن"
اثر رولف دوبلی.